مادر بزرگ ادبیات مخصوص به خودش را داشت.
به همبرگر می گفت همبرگرد،
به سطل سلط،
زبانش نمی چرخید به کبریت می گفت کربیت. خلاصه حرفهایش همیشه شادم میکرد...
برای احوال پرسی كه زنگ مى زد، می گفت زنگ زده ام حالت را بگیرم.
هیچوقت عادت نکردم به این جمله، بعد از شنیدنش لبخند می زدم، حالم خوب می شد.
زنگ زده بود حالم را بگیرد ولی قصدش حال پرسیدن بود،
برعکس بعضی از آدم ها كه تلفن می کنند، مسیج می دهند حالت را بپرسند ولی حالت را می گیرند.
دنیای عجیبی داریم ما آدم ها......
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
چقدر زیباست:
ﺍﮔﺮ ﮐﻠﯿﺪ ﻗﻠﺒﯽ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﯼ ، ﻗﻔﻠﺶ ﻧﮑﻦ
ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ، ﺧﺮﺩﺵ ﻧﮑﻦ
ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﯽ ، ﺭﻫﺎﯾﺶ ﻧﮑﻦ
ﻋﺎﺷﻖ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺑﺎﺵ
ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭ
ﺍﺯ ﺗﻨﻔﺮ ، ﻣﺘﻨﻔﺮ ﺑﺎﺵ
ﺑﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ، ﻣﻬﺮ ﺑﻮﺭﺯ
ﺑﺎ ﺁﺷﺘﯽ ، ﺁﺷﺘﯽ ﮐﻦ
ﺍﺯ ﺟﺪﺍﯾﯽ ، ﺟﺪﺍ ﺑﺎﺵ
ﻭ ﻣﺮﺍﻗﺐ ﮔﺮﻣﺎﯼ ﺩﻟﺖ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺑﺎ ﺯﻣﯿﻦ ﮐﺮﺩ،ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎ ﺩﻟﺖ ﻧﮑﻨﺪ !.
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسبها:
خسرو شکیبایی : مردم منو میدیدن میگفتن مخش تکون خورده .
ولی من به مامانم میگفتم من دلم تکون خورده نه مخم .
مادرم میگفت گور بابای مخ ، تو دلت قد صدتا مخ می ارزه , به خدا گفت , به همین زمین قسم گفت .
- : مادرت نپرسید عاشق کی شدی ؟ نپرسید اسمش چیه ؟
خسرو شکیبایی : مادرا که از آدم چیزی نمیپرسن . همه چیو خودشون میدونن ..
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، پند ، ،
برچسبها:
زمين بهشت مي شود
روزيكه مردم بفهمند
- هيچ چيز عيب نيست جز قضاوت ومسخره كردن ديگران...!
- هيچ چيز گناه نيست جز حق مردم..!
- هيچ چيز ثواب نيست جز خدمت به ديگران...!
- هيچ كس اسطوره نيست الا در مهربانى و انسانيت...!
- هيچ دينى با ارزش تر از انسانيت نيست...!
- هيچ چيز جاودانه نمي ماند جز عشق...!
- هيچ چيز ماندگار نیست جز خوبی...!!
l
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسبها:
فدای سرت اگر آنچه میخواستی نشد . اگر چرخ دنیا با چرخ تو نمیچرخد .
تو چایت را بنوش .
روی ایوان خانه مادربزرگت بنشین و با او گپ بزن.
میتوانی غرور را کنار بگذاری و عشق زندگیت را به یک شام دونفره دعوت کنی.
برای پرنده ها دانه بریزی و بعد، از دیدن نوک زدن آنها به دانه های گندم لذت ببری.
میشود دقایقی را برای مادرت کنار بگذاری و چند لحظه را در آغوش او سپری کنی میبینی که چقدر آرامش بخش است.
میشود از زندگی لذت برد .
میشود از ثانیه ها نهایت استفاده را کرد.
مگر چقدر عمر میکنیم که بخواهیم آن را هم صرف سروکله زدن با این و آن بکنیم و از شکل راه رفتن همراهمان تا آبی بودن رنگ آسمانو گردی زمین ایراد بگیریم...
چه خوب میشد اگر میتوانستیم به زمین و زمان گیر ندهیم و سخت نگیریم.
خوب میشد اگر زندگی میکردیم ..
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسبها:
زندگی فردا نيست، زندگی امروز است، زندگی قصه عشق است و اميد، صحنه ی غمها نيست. به چه می انديشی؟ نگرانی بیجاست، عشق اينجا و تو اینجا و خدا هم اينجاست، پای در راه گذار، راهها منتظرند، تا تو هر جا كه بخواهی برسی، پس رها باش و رها، تا نماند قفسی.
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسبها:
انسان با یک کلمه سقوط میکند و با یک کلمه به معراج میرود:
کلمه میتواند تو را مشتاق کند مثل :
"دوستت دارم"
تو را ویران کند مثل :
"از تو بیزارم"
تو را تلخ کند مثل :
"خسته ام"
تو را سبز کند مثل :
"خوشحالم"
تو را زیبا کند مثل:
"سپاسگزارم"
تو را سست کند مثل :
"نمیتوانم"
تو را پیش ببرد مثل:
"ایمان دارم"
تو را خاموش کند مثل:
"شانس ندارم"
کلمه میتواند تو را آغاز کند مثل:
از همین لحظه شروع میکنم،
ازهمین نقطه تغییر میکنم،
ازهمین دم یک طرح نو میزنم،
می توانم...
می خواهم...
میشود..
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، زندگی ، ،
برچسبها:
یک کلمه سه حرفی
توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم
طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم
همین که توی دلم خواندم سه عمودی
یکی گفت بلند بگو
گفتم یک کلمه سه حرفیه
ازهمه چیز برتر است
حاجی گفت: پول
تازه عروس مجلس گفت: عشق
شوهرش گفت: یار
کودک دبستانی گفت: علم
حاجی پشت سرهم گفت : پول، اگه نمیشه طلا، سکه
گفتم: حاجی اینها نمیشه
گفت: پس بنویس مال
گفتم: بازم نمیشه
گفت: جاه
خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه
دیدم همه ساکت شدند
مادر بزرگ گفت: مادرجان، "عمر" است.
سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار
دیگری خندید و گفت: وام
یکی از آن وسط بلندگفت: وقت
یکی گفت: آدم
خنده تلخی کردم و گفتم: نه
اما فهمیدم
تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی
حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست در نمی آید !!!
باید جدول کامل زندگیشان را داشته باشی.
بدون آن همه چیز بی معناست!!!
هرکس جدول زندگی خود را دارد.
هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم
شاید کودک پا برهنه بگوید: کفش
کشاورزبگوید: برف
لال بگوید: حرف
ناشنوا بگوید: صدا
نابینا بگوید: نور
و من هنوز در فکرم
که چرا کسی نگفت:
☘ خدا ☘ ..
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، خدا ، ،
برچسبها:
با دلخوری به خدا گفتم...
درب آرزوهایم را قفل کردی...
کلید را هم پیش خودت نگه داشتی...
لبخندی زد و جواب داد...
.
همه عشقم این است که به هوای این کلید هم شده...
گاهی...
به من سر می زنی....
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، خدا ، ،
برچسبها:
شهری كه همه در آن "می لنگند"
به كسي كه "راست" راه می رود می خندند...
ياد بگير تنها کسی كه لبخند تو را می خواهد "عكاس" است
كه او هم "پولش" را می گيرد...
به چیزی كه دل ندارد "دل نبند"...
هرگز تمامت را برای کسی "رو نكن"…
بگذار کمی "دست نيافتنی" باشی...
آدم ها "تمامت" كه كنند، "رهايت" می كنند...
و در آخر
""خودت باش""..
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، پند ، ،
برچسبها:
زندگی را ...
گر توانستی به کام یک نفر شیرین کنی ...
یا توانستی زمین تشنه ای را سرخوش
از باران کنی ...
گر توانستی تو یک مرغ گرفتار از قفس
بیرون کنی ...
یا توانستی که دیوار اسارت از بنا ویران کنی
گر توانستی به خوان رنگیات یک
رهگذر مهمان کنی ...
یا توانستی بدون حاجتی هم ذکر آن
یزدان کنی ...
گر توانستی لباس بی ریای عاشقی
بر تن کنی ...
میتوانی آن زمان فریاد انسان بودنت را
بر سر هر کوی و هر برزن زنی ...
شاد باشید و دلی را شادکنید?.
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، زندگی ، ،
برچسبها:
زندگى موسیقى گنجشک هاست
زندگى باغ تماشاى خداست...
زندگى یعنى همین پروازها،
صبحها،
لبخندها،
آوازها...
زندگی ذرهی کاهیست،
که کوهش کردیم،
زندگی نام نکویی ست،
که خوارش کردیم،
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
زندگی نیست بجز دیدن یار
زندگی نیست بجز عشق،
بجز حرف محبت به کسی،
ورنه هر خار و خسی،
زندگی کرده بسی،
زندگی تجربهی تلخ فراوان دارد،
دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازهی یک عمر بیابان دارد.
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد
در این فرصت کم؟.
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
ساده که باشی...
آدمهاخیلی زود دوستت میشوند و تو خیلی دیر میفهمی دشمنت بودند......
ساده که باشی....
آدمها با همه کمبودهایشان به غرورت حمله میکنند و باهمه غرورشان مچاله ات میکنند....
ساده که باشی....
آدمها تورا همیشه بازی میکنند و خودشان همیشه بازیگران پشت پرده میمانند....
ساده که باشی....
آدمها اوقات بیکاری را باسادگی ات پرمیکنند و تو در لحظه های اندوه تنها می مانی....
ساده که باشی....
سادگی ات را حماقت میخوانند و کسی نمیفهمد تو از فرط''''آدم بودن'''' ساده ای......
همیشه چوب ساده گیم را خوردم اما وجدانم راحته..
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
اگر به من بگويند زيباترين واژه ای که يادگرفتی چيست؟
ميگويم پذيرش است
پذيرش يعنی:
پذيرفتن شرايط با تمام سختی هاش
پذيرش يعنی:
پذيرفتن ادم ها با تمام نقص هاشون
پذيرش يعنی:
پذيرفتن اینکه مشکلات هست و بايد به مسير ادامه داد
پذيرش يعنی:
پذيرفتن اينکه گاهي من هم اشتباه ميکنم
پذيرش يعنی:
پذيرفتن اينکه من کامل نيستم
پذيرش يعنی:
پذيرفتن اينکه هيچ کس مسئول زندگی من نيست
پذيرش يعني:
پذيرفتن اينکه انتظار از ديگران نداشتن
داشتن پذيرش توی زندگی يعنی پايان دادن به تمام دعواها ، اختلاف ها و جدل ها..
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، پند ، ،
برچسبها:
ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻫﻤﯿﺸﻪ مى ﮔﻮﯾﺪ:
ﺍﺯ ﻫﺮ کسی ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ی ﺧﻮﺩﺵ ﺗﻮقع ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ
ﺍﺯ ﻋﻘﺮﺏ ﺗﻮقع ﻣﺎﭺ ﻭ ﺑﻮﺳﻪ ﻭ ﺑﻐﻞ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ
ﺑﺎﺵ!
ﺍﻻﻍ ﮐﺎﺭﺵ ﺟﻔﺘﮏ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻦ ﺍﺳﺖ
ﺳﮓ ﻫﻢ ﮔﺎهى ﮔﺎﺯ مى ﮔﯿﺮﺩ، ﮔﺎهى ﺩمى ﺗﮑﺎﻥ مى دهد.
ﮔﺮﺑﻪ ﻫﻢ ﺗﮑﻠﯿﻔﺶ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ.
ﺣﺎﻻ تو هی ﺑﯿﺎ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﺗﺎ مچ ﺑﮑﻦ ﺗﻮیِ ﮐﻮﺯﻩ یِ ﻋﺴﻞ، ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺩﻫﻦ ﺁﺩﻡ ﻧﺎﻧﺠﯿﺐ.
ﺭﺍﺳﺖ مى ﮔﻮﯾﺪ
ﺗﻮﻗﻌﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﮐﻢ ﮐنى، ﻏﺼﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﻫﻢ ﮐﻢ مى ﺷﻮﻧﺪ
ﺭﺍحت تر ﻫﻢ ﺯﻧﺪگى مى كنى..
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، پند ، ،
برچسبها:
دکتر حسابی: لذت بردن را یادمان ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ، از گرما می نالیم، از سرما فرار می کنیم. در جمع، از شلوغی کلافه می شویم و در خلوت، از تنهایی بغض می کنیم. تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و آخر هفته هم بی حوصلگی تقصير غروب جمعه است و بس. ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ: ﻣﺪﺭﺳﻪ، ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ، ﮐﺎﺭ. ﺣﺘﯽ ﺩﺭﺳﻔﺮ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ. ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﮕﺬﺭﻧد..
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، پند ، ،
برچسبها:
ﻗﺪﻳﻤﺎ ﺩﻟﻤﻮﻥ ﺑﻪ ﻭﺳﻌﺖ ﻳﻪ ﺁﺳﻤﻮﻥ ﺑﻮﺩ ...
ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﭼﺸﻢ ﻣﻴﻨﺪﺍﺯﻳﻢ ﺑﻪ ﺳﻘﻒ ﻣﺤﻘﺮ ﺍﺗﺎﻗﻤﻮﻥ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﯼ
ﻫﺎﻣﻮﻧﻮ ﻣﯽﺷﻤﺮﻳﻢ!
ﻗﺪﻳﻤﺎ ﻳﻪ ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮﻥ ﺳﻴﺎﻩ ﻭ ﺳﻔﻴﺪ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ ﻭ ﻳﻪ ﺩﻧﻴﺎﯼ ﺭﻧﮕﯽ...
ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﺍ ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮﻧﺎﯼ ﺭﻧﮕﯽ ﻭ ﺳﻪ ﺑﻌﺪﯼ ﻭ ﻳﻪ ﺩﻧﻴﺎﯼ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮﯼ!!
ﻗﺪﻳﻤﺎ ﺍﮔﻪ ﻧﻮﻥ ﻭ ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻍ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﻴﺸﺪ، ﺭﺍﺣﺖ ﻣﯽ ﭘﺮﻳﺪﻳﻢ ﻭ ﺯﻧﮓ
ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﺭﻭ ﻫﺮ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺍﺯ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﯽﺯﺩﻳﻢ ﻭ ﻛﻠﯽ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻣﯽﺧﻨﺪﻳﺪﻳﻢ...
ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺍﮔﻪ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ، ﺩﺭﺏ ﻭﺍﺣﺪ ﺍﻭﻧﺎ ﺑﺎﺯ ﺷﻪ ﺑﺮ ﻣﻴﮕﺮﺩﻳﻢ ﺗﺎ ﻛﻪ
ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻧﺸﻴﻢ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺳﻼﻡ ﻋﻠﻴﻚ ﻛﻨﻴﻢ...!
ﻗﺪﻳﻤﺎ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯽﻛﺮﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎ ﻭ ﻓﺎﻣﻴﻞ
ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ، ﭼﻪ ﺑﺎ ﻧﺎﻣﻪ ﭼﻪ ﻛﺎﺭﺕ ﭘﺴﺘﺎﻝ ﻭ ﭼﻪ ﺣﻀﻮﺭﯼ...
ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﺎ "ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﻫﺎﯼ ﺭﺳﺎﻧﻪ ﺍﯼ" ﻫﻢ، ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ...
ﻗﺪﻳﻤﺎ ﺗﻮ ﻳﻪ ﻣﺤﻠﻪ ﺟﺪﻳﺪ ﻫﻢ ﻛﻪ ﻣﯽﺭﻓﺘﻴﻢ، ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﻭ ﺍﺷﺘﻴﺎﻕ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ
ﺟﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽﻛﺮﺩﻳﻢ...
ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺩﻭﺭﺑﻴﻨﺎﯼ ﻋﻜﺎﺳﯽ ﻭ ﻓﻴﻠﻤﺒﺮﺩﺍﺭﯼ ﻣﯽﺑﻴﻨﻴﻢ!!!
ﻗﺪﯾﻤﺎ ﯾﻪ ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﺟﻤﻌﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﯾﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮔﻪ، ﺑﺎ ﻓﮏ ﻭ ﻓﺎﻣﯿﻞ...
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﺍ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺗﻌﻄﯿﻠﯽ، ﻭﻟﯽ ﮐﻮ ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮔﻪ؟
ﮐﻮ ﺍﻭﻥ ﻓﺎﻣﯿﻞ؟
ﮐﻮ ﺍﻭﻥ ﺧﻮﻧﻪ؟
ﻗﺪﻳﻤﺎ ﺗﻮﯼ ﻗﺪﻳﻤﺎ ﻣﻮﻧﺪ....!!.
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
ضی دوستیها
مثل قصه ی حضرت نوحه،
از ترس طوفان با تو هستند...!
بعضی دوستیها
مثل قصه ی حضرت ابراهیمه،
باید همه چیزتو قربانی کنی...!
بعضی دوستیها
مثل قصه ی حضرت موسی ست،
یه کم که دور میشی ، یه گوساله جاتو میگیره..!
اما بعضی دوستیها هم ،
همون جوری هستند که در معنی هستند؛
کاش یاد بگیریم که
فرق است بین دوست داشتن و داشتن دوست...!!!
دوست داشتن امری لحظه ای ست،
و داشتن دوست، استمرار لحظه های دوست داشتن....
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسبها:
اﮔﺮ ﭘﺪﺭﺍﻧﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ چشمان ﻣﺎ ﻣﺎﺩﺭﺍﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺑﻮﺳﻴﺪﻧﺪ
ﺍﮔﺮ قدیمی تر ها ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺷﺎﻥ ﻧﻤﻲ ﮔﻔﺘﻨﺪ "ﻣﻨﺰﻝ"
و یا ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﻓﺮﺯﻧﺪِ
ﭘﺴﺮ ﺧﻄﺎﺑﺸﺎﻥ ﻧﻤﻲ ﻛﺮﺩﻧﺪ
ﺍﮔﺮ ﮔﻬﮕﺎﻫﻲ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﭘﻮﺷﻚ ﻭ ﻣﻼﻗﻪ ﻭ ﺁﺑﻜﺶ، ﻛﺘﺎﺏ ﻭ ﻗﻠﻢ ﺩﺳﺖ ﻣﺎﺩﺭﺍﻧﻤﺎﻥ ﻣﻲ ﺩﻳﺪﻳﻢ
ﺍﮔﺮ ﻳﺎﺩ ﻣﻲ ﮔﺮﻓﺘﻴﻢ ﺯﻧﻲ ﻛﻪ ﻋﻄﺮ ﻣﻲ ﺯﻧﺪ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﻧﻴﺴﺖ
ﺍﮔﺮ ﻳﺎﺩ ﻣﻲ ﮔﺮﻓﺘﻴﻢ ﺯﻧﻲ ﻛﻪ می خندد و ﮔﻴﺴﻮﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺩ ﻣﻲ ﺳﭙﺎﺭﺩ ﻗﺼﺪ ﺧﻮﺩ ﻓﺮﻭﺷﻲ ﻧﺪﺍرد
ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﻱ ﭘﺎﺷﻨﻪ ﻫﺎﻱ ﻛﻔﺶ ﻳﻚ ﺯﻥ، ﻫﺰﺍﺭ ﻭ ﻳﻚ ﺳﺮ ﻧﻤﻲ ﭼﺮﺧﻴﺪ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ صدا
ﺍﮔﺮ هرمرﺩﻱ را که با همسرش مهربان بود و به او ﺷﺎﺧﻪ ﮔﻠﻲ تقدیم می کرد ﺯﻥ ﺫﻟﻴﻞ نامیده نمی شد
ﻭ ﻫﺰﺍﺭ ﻭ ﻳﻚ ﺍﮔﺮ ﻭ ﺍﻣﺎﯼ ﺩﻳﮕﺮ...
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺯﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﻌﻴﺎﺭ ﻋﻘﺪﻩ ﻫﺎﻱ ﺟﻨﺴﻲ جامعه قرار نمیدادند
ﻣﻌﻴﺎﺭﻫﺎﻳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ
ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ."....
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسبها:
کسی نمیتواند به طبیعت بگوید چرا زمستان شدی؟ چرا پاییز نماندی؟ کسی نمیتواند به برف بگوید که چرا آب شدی؟
یا اصلاً چرا آمدی که آب بشوی؟
کسی نمیتواند به زمین اعتراض کند که چرا انقدر سرد میشوی...
کسی نمیتواند به پاییز بگوید که چرا دلگیری؟ چرا برگها را حرام میکنی؟ چرا زرد میشوی؟ چرا اخم میکنی؟ چرا اشک میریزی؟
کسی به تابستان نمیگوید که چرا انقدر گرمی؟ کسی نمیپرسد که بارانت کو؟
از همه مهمتر بهار که همهچیز تمام است و هیچکس به بهار نمیگوید که تا الان کجا بودی؟ و کسی نمیگوید چرا همیشه نمیمانی؟
هیچکس از تابستان توقع برف ندارد و هیچکس از زمسنان توقعِ گرمای تابستان و کولر آبی ندارد....
همانقدر که طبیعت حق دارد همیشه بهار نباشد آدم هم حق دارد یکوقتهایی زمستان باشد حق دارد یکوقتهایی سرد باشد، یکوقتهایی دلگیر و گریان باشد، یکوقتهایی به طرزِ خفه کنندهای گرم باشد...
گذرِ فصلها طبیعت آدم است آدم همیشه بهار نیست... ..
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسبها:
کسی نمیتواند به طبیعت بگوید چرا زمستان شدی؟ چرا پاییز نماندی؟ کسی نمیتواند به برف بگوید که چرا آب شدی؟
یا اصلاً چرا آمدی که آب بشوی؟
کسی نمیتواند به زمین اعتراض کند که چرا انقدر سرد میشوی...
کسی نمیتواند به پاییز بگوید که چرا دلگیری؟ چرا برگها را حرام میکنی؟ چرا زرد میشوی؟ چرا اخم میکنی؟ چرا اشک میریزی؟
کسی به تابستان نمیگوید که چرا انقدر گرمی؟ کسی نمیپرسد که بارانت کو؟
از همه مهمتر بهار که همهچیز تمام است و هیچکس به بهار نمیگوید که تا الان کجا بودی؟ و کسی نمیگوید چرا همیشه نمیمانی؟
هیچکس از تابستان توقع برف ندارد و هیچکس از زمسنان توقعِ گرمای تابستان و کولر آبی ندارد....
همانقدر که طبیعت حق دارد همیشه بهار نباشد آدم هم حق دارد یکوقتهایی زمستان باشد حق دارد یکوقتهایی سرد باشد، یکوقتهایی دلگیر و گریان باشد، یکوقتهایی به طرزِ خفه کنندهای گرم باشد...
گذرِ فصلها طبیعت آدم است آدم همیشه بهار نیست... ..
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، عاشقانه ، ،
برچسبها:
• سنگ ..... پس از رها کردن!
• حرف …... پس از گفتن!
• موقعیت…... پس از پایان یافتن!
• زمان .….. پس از گذشتن!
پس مواظب سنگی که پرتاب می کنی ...
حرفی که می زنی...
موقعیتی که داری باش...
و مهم تر زمانی است که از دست می دهی ...
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسبها:
ﮐﻔﺶ ﮐﻮﺩکی ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺩ
ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﯼ ﺳﺎﺣﻞ نوﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺩﺯﺩ ...
ﺁنطﺮﻑ ﺗﺮ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺻﯿﺪ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ ...
ﺟﻮﺍنی ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎی ﻗﺎﺗﻞ ...
ﭘﻴﺮﻣﺮﺩی ﻣﺮﻭﺍﺭﻳﺪی ﺻﻴﺪ ﻛﺮﺩ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎی ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ.
ﻣﻮﺟﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﺴﺖ.
ﺩﺭﯾﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕ ! ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻜﻦ ﺍﮔﺮﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺷﯽ
بر آنچه گذشت ، آنچه شکست ، آنچه نشد ...
حسرت نخور؛ زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد...
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
#عاشقانه
دوست داشتن زوری نیست !
اختیاری ست ،
اِداری هم نیست ،
ساعت کار ندارد ، شبانه روزی ست
خواب و خوراک نمیشناسد
شوخی نیست ، جدی هم نیست !
یک بازی ست که
بَلد بودن و قاعدهی خودش را
خودش تعیین میکند !
دوست داشتن ،
یا هست یا نیست
حدِ وسط ندارد !..
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، عاشقانه ، ،
برچسبها:
کلمه میتواند ؛
تو را مشتاق کند مثل: "دوستت دارم"
تو را ویران کند مثل: "از تو بیزارم"
تو را تلخ کند مثل: "خسته ام"
تو را سبز کند مثل: "خوشحالم"
تو را زیبا کند مثل: "سپاسگزارم"
تو را سست کند مثل: "نمیتوانم"
تو را پیش ببرد مثل: "ایمان دارم"
تو را خاموش کند مثل: "شانس ندارم"
کلمه میتواند تو را آغاز کند مثل:
از همین لحظه شروع میکنم ،
از همین نقطه تغییر میکنم ،
از همین دم یک طرح نو میزنم ،
می توانم ... می خواهم ... می شود ..
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسبها:
-
سڪوت گورستان را می شنوی؟!
دنیا ارزش دل شڪستن را ندارد!
می رسد روزی ڪه هرگز در دسترس نخواهیم بود ...
خاڪ آنتن نمی دهد، ڪه نمی دهد!
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ ...
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ غصه ﻫﺎﯾﺖ ...
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻫﺮ ﭼﻪ ڪه ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﻧﺎﺁﺭﺍﻡ می ڪند ...
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﺑﺒﯿﻨﻢ ..ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻔﺲ ڪشیده ای؟!
ﭘﺲ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ...
ﻋﻤﯿﻖ ﻧﻔﺲ بڪش ...
ﻋﻤﯿﻖ ...
عشق ﺭﺍ ...
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ...
بودن را ...
ﺑﭽﺶ ...
ﺑﺒﯿﻦ ...
ﻟﻤﺲ ڪن ...
ﻭ ﺑﺎ تڪ تڪ ﺳﻠﻮل هایت لبخند بزن ...
انسان ها آفریده شده اند؛
ڪه به آنها عشق ورزیده شود ...
اشیاء ساخته شده اند؛
ڪه مورد استفاده قرار بگیرند ...
دلیل آشفتگی های دنیا این است؛
ڪه به اشیاء عشق ورزیده می شود
و انسان ها مورد استفاده قرار می گیرند!.
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسبها:
داستان کوتاه سرباز بی دست و پا
سرباز قبل از اینکه به خانه برسد با پدر و مادر خود تماس گرفت و گفت: پدر و مادر عزیزم جنگ تمام شده و من می خواهم به خانه برگردم؛ ولی خواهشی از شما دارم.رفیقی دارم که می خواهم او را با خود به خانه بیاورم.
پدر و مادر او در پاسخ گفتند: ما با کمال میل مشتاقیم که او را ببینیم.
پسر ادامه داد : ولی موضوعی است که باید در مورد او بدانید؛ او در جنگ بسیار آسیب دیده و در اثر برخورد با مین یک دست و یک پای خود را از دست داده است و جایی برای رفتن ندارد و من می خواهم اجازه دهید او با ما زندگی کند.
پدرش گفت: ما متاسفیم که این مشکل برای دوست تو به وجود آمده است. ما کمک می کنیم تا او جایی برای زندگی در شهر پیدا کند.
پسر گفت: نه؛ من می خواهم که اودر خانه ما زندگی کند آنها در جواب گفتند: نه؛ فردی با این شرایط موجب دردسر ما خواهد بود.ما فقط مسئوول زندگی خودمان هستیم و اجازه نمی دهیم او آرامش زندگی ما را بر هم بزند. بهتر است به خانه بازگردی و او را فراموش کنی.
در این هنگام پسر با ناراحتی تلفن را قطع کرد و پدر و مادر او دیگر چیزی نشنیدند.
چند روز بعد پلیس نیویورک به خانواده پسر اطلاع داد که فرزندشان در سانحه سقوط از یک ساختمان بلند جان باخته و آنها مشکوک به خودکشی هستند.
پدر و مادر آشفته و سراسیمه به طرف نیویورک پرواز کردند و برای شناسایی جسد پسرشان به پزشکی قانونی مراجعه کردند.
با دیدن جسد؛ قلب پدر و مادر از حرکت ایستاد.
پسر آنها یک دست و پا نداشت !!
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسبها:
تنها بايد بدانى، آنچه موجب ايجاد انگيزه در دنيا مى شود,جستجوى لذت نيست, بلکه صرف نظر کردن از چيز هايى است که در ظاهر بسيار مهم بنظر مى رسند,
سرباز ,براى کشتن دشمن ,به جبهه نمى رود, بلکه براى کشته شدنش براى وطنش مى جنگد,
زن دلش نمى خواهد خوشحالى خود را به شوهرش نشان دهد,بلکه مى خواهد شوهر متوجه شود چه ميزان خود راوقف مى کند,و رنج مى بردتا او را خوشحال ببيند,
مرد سر کار نمى رود تا وظيفه خود را انجام دهد,بلکه عرق و اشک مى ريزد تا اسايش خانواده را فراهم کند,
فرزندانى که براى خوشحال کردن پدر و مادر از روياهايشان صرف نظر مى کنند,و پدر و مادرى که براى خوشحال کردن فرزندانشان از زندگى کردن صرف نظر مى کنند. .
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، پند ، ،
برچسبها:
"انسان با یک کلمه سقوط میکند و با یک کلمه به معراج میرود"
کلمه میتواند ؛
تو را مشتاق کند مثل: "دوستت دارم"
تو را ویران کند مثل: "از تو بیزارم"
تو را تلخ کند مثل: "خسته ام"
تو را سبز کند مثل: "خوشحالم"
تو را زیبا کند مثل: "سپاسگزارم"
تو را سست کند مثل: "نمیتوانم"
تو را پیش ببرد مثل: "ایمان دارم"
تو را خاموش کند مثل: "شانس ندارم".
کلمه میتواند تو را آغاز کند مثل:
از همین لحظه شروع میکنم ،
از همین نقطه تغییر میکنم ،
از همین دم یک طرح نو میزنم ،
می توانم ... می خواهم ... می شود ...
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسبها:
آدمها:
قند را می شکنند تا از حلاوتش بهره گیرند
رکورد را می شکنند تا به افتخارش برسند
هیزم را می شکنند تا به گرمای آتش برسند
غرور را می شکنند تا به افتادگی برسند
سکوت را می شکنند به آوازی برسند......
برای همه شکستن هایشان دلایل خوبی دارند آدمها ....
هنوز نفهمیدم چرا
آدمها" دل" میشکنند؟؟
مواظب باشیم....***.
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ادم ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسبها: